جریان خوشایند زندگی در رگ های بم
تاریخ انتشار: ۵ دی ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۶۲۵۸۵۱۹
اینجا بم است شهر نخل های سر به فلک کشیده، دیار بالندگی و سازندگی و سرزمین صبر و توکل، خاک این دیار در روزگاری نچندان دور همآغوش عزیزانی شد که هرگز نمی دانستند روزگار، مرگ در زیر خروارها آوار را برایشان رقم زده است.
اینجا بم سرزنده و پاینده است که بوی خوش زندگی را می توان از کوچه پس کوچه هایش استشمام کرد، اینجا دیار مردان و زنان بزرگی است که زندگی را در اوج تنهایی و با امید به خدا ساخته اند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
محبوبه دهقان نیز یکی از هزاران دختر بمی است که در پنجم دی ماه ۱۳۸۲ هفت نفر از اعضای خانواده ۱۱ نفریش را از دست داده اما اکنون با همه دردها زندگیش را از نو ساخته است.
وی که اکنون دانشجوی مدیریت دولتی و کارمند فرمانداری بم است می گوید: پدرم کارمند فرمانداری بود و بعد از فوت او مرا به جای ایشان به کار گرفتند.
وی که ۳۴ سال سن و یک دختر دارد از زندگی متاهلیش بسیار راضی و خرسند است و می گوید دردهای پنجم دی ماه هیچگاه از قلبم بیرون نمی روند.
محبوبه می گوید: یادم است پنجشنبه شب حدود ساعت ۱۲ و نیم زلزله شد ما تازه از مهمانی آمده بودیم از ترس زلزله تا ساعت یک و نیم بیدار ماندیم و در این فاصله پدرم برای آوردن خواهر و خواهرزاده ام از خانه بیرون رفت و بعد از مدتی به همراه آنها بازگشت.
قیافه مادرم را آن شب هنگام شستن ظرف ها فراموش نمی کنم، بسیار گرفته و ناراحت بود کنارش رفتم و از او دلیل ناراحتیش را جویا شدم و مادرم جواب داد دلم گرفته. شاید آن شب مادرم می دانست از فردا دیگر نیست و ما باید تنهای تنها روزگار بگذارنیم.
محبوبه گفت: حدود ساعت چهار و نیم صبح زلزله شدیدی زمین را تکان داد، یادم است تقریبا همه بیدار شدیم اما به خیال اینکه دیگر صبح است و اتفاقی نمی افتد دوباره خوابیدیم.
حدود ساعت پنج و نیم صبح بود که زلزله اصلی آمد و من این را فقط از دیگران شنیده ام، چون اصلا چنین صحنه ای را به یاد ندارم. حدود ساعت ۹ صبح متوجه شدم زیر آور هستم آنجا در آن تاریکی صدای پدرم، مادرم و خواهر و برادرهایم را می شنیدم، صدای خواهر کوچکم که آن سال کلاس اول بود، پدرم فریاد می زد یا اباالفضل (ع) و مادرم و سایر اعضای خانواده ام کمک می خواستند، شوکه شده بودم آنجا متوجه شدم نمی توانم دستهایم را تکان بدهم تا اینکه حدود ساعت ۱۲ ظهر صدای داییم را از بالا شنیدم، آن زمان فکر نمی کردم کسی بتواند به ما کمک کند.
صدای مادرم همان اوایل صبح قطع شد و صدای پدرم هم کمی بعد از آن، من منتظر مرگ خودم بودم که صدای داییم بلندتر و نزدیک تر شد، جواب بدین هر کی صدامو می شنوه جواب بده، من با زحمت صدایم را بالا آوردم و گفتم من اینجام و این جمله را بارها تکرار کردم تا دایی و دیگران جای مرا پیدا کردند.
حدود دوازده نیم ظهر که از زیر آوار بیرون آمدم، صحنه بسیار درناک و باورنکردنی دیدم، خانواده ام که شب قبل در کنارم خوابیده بودند امروز روی خروارها خاک در کنار هم آرمیده بودند من حالا هفت نفر از خانواده ام را از دست داده بودم.
کمی بعد من و دو خواهر و برادرم را به کرمان انتقال دادند، توی راه دائم به خواهرها و برادرم می گفتم نگران نباشید ما همدیگر را داریم با اینکه صحنه های دردناک آزارم می داد اما سعی می کردم خودم را محکم نشان بدهم.
به کرمان که رسیدم خواهرها و برادرم را ندیدم، همان شب مرا به بیمارستان تهران منتقل کردند، یکی از پاهایم شکستگی شدیدی داشت کلیه هایم نیز به دلیل برخورد آهن از کار افتاده بودند.
زمانی که می خواستند مرا به تهران منتقل کنند، حواسم را از دست داده بودم و می گفتم من تنها به تهران نمی روم و باید مادرم کنارم باشد.
آن روزها فقط ۱۸ سال داشتم و شوک دیدن اجساد خانواده ام برایم آنقدر دردناک بود که تا مدتی حافظه ام را از دست دادم.
من ۶ ماه در بیمارستان حضرت رسول تهران بستری بودم، یادم است همه برای دیدن من به اتاقم می آمدند، شب ها دست های مرا به تخت می بستند تا بخوابم تا اینکه برادرم بعد از دو ماه به تاکید دکتر پیش من آمد و دوباره اتفاقات گذشته را برایم بازگو کرد برادرم به من گفت یادته توی ماشین به من چی می گفتی، گفتی تمام اعضای خانواده مان مرده اند و الان فقط ما چهار نفر هستیم.
من کم کم صحنه های تلخ پنجم دی ماه را در ذهنم مرور کردم و به یاد خانواده عزیزم اشک ریختم.
از بیمارستان که مرخص شدم چند نفر از کارمندان استانداری کرمان آمدند به استقبالمان و ما را پیش اقواممان رساندند.
پایم هنوز مشکل داشت و مجبور بودم با ویلچر حرکت کنم بعدها از عصا برای راه رفتن استفاده می کردم و حدود یک سال بعد توانستم خودم راه بروم.
یک سال بعد از زلزله ازدواج کردم و بعدها مرا به عنوان کارمند فرمانداری استخدام کردند حالا زندگی خوبی دارم و خدا را به خاطر همه نعماتش شاکرم اما دردهای پنجم دی ماه را نمی توانم فراموش کنم.
دردهایی که همیشه با من و همه بمی هایی که در آن زلزله ویرانگر خانواده و عزیزانشان را از دست داده اند بسیار سنگین و کمرشکن است اما با وجود همه این دردها ما به خدا امیدواریم و زندگی در بم همچون خون در رگ های انسان جریان دارد.
منبع: جماران
کلیدواژه: قیمت خودرو قیمت بنزین بودجه 99 ازدواج دی ماه زلزله فوت مردان و زنان قیمت خودرو قیمت بنزین بودجه 99 امام خمینی س سید مصطفی خمینی سید احمد خمینی سید حسن خمینی انقلاب اسلامی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.jamaran.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جماران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۶۲۵۸۵۱۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
فقط افرادی که در خانوادهای سمی بزرگ شدهاند این ۷ مورد را درک میکنند
نحوه بزرگ شدن شما تا بزرگسالی، چه خوب و چه بد، بر رفتارتان تأثیر میگذارد تجربیات مخرب اولیه زندگی زخمهای عاطفی ماندگاری از خود به جای میگذارند.
آنها اغلب روابط شما را به گونهای تحت تاثیر خود قرار میدهند که درک آن دشوار است.
در ادامه، به بررسی ۷ چیز در زندگی میپردازیم که طبق اصول روانشناسی، افرادی که در خانوادهای با روابط سمی بزرگ شده اند درکشان میکنند.
۱) زندگی در تنش مداوم
بزرگ شدن در یک خانواده سمی میتواند به معنای زندگی در یک تنش دائمی باشد. هرگز نمیدانید که درگیری بعدی چه زمانی رخ خواهد داد روانشناسان خاطرنشان میکنند که اعضای سمی خانواده ممکن است معتاد به درگیریهای مداوم باشند در نتیجه، آنها از نظر احساسی بیش از حد واکنش نشان داده و در جمع یا در فضای خصوصی عصبانیتشان را نشان میدهند.
بزرگ شدن در چنین محیط ناآرامی مانند حرکت در میدان مین بوده که در آن هر قدم مملو از خطر است از لحظهای که از خواب بیدار میشوید، تا زمانی که به رختخواب میروید، یک حس تنش وجود دارد؛ مانند طوفانی که در حال وقوع است.
شما در چنین شرایطی مجبور هستید که همیشه رفتارها و سخنان خود را بررسی کنید و هرگز نمیدانید که یک نظر ظاهراً بی ضرر چه زمانی طوفانی را برمی انگیزد این حالت حتی پس از مستقل شدن به سختی از بین میرود.
۲) احساس میکنید که در افت و خیز احساسی هستید
اعضای سمی خانواده همیشه در آستانه انفجار نیستند گاهی اوقات، آنها آرام، دوستداشتنی و خوب به نظر میرسند. درست پیش از اینکه بدون هیچ هشداری وارد حالت سمی خود شوند.
این دقیقاً همان چیزی است که باعث میشود احساس کنید که انگار در یک ترن هوایی احساسی هستید درست زمانی که فکر میکنید در امانید، یک طغیان شما را به قلمروی دلواپسی پرتاب میکند این تغییرات سریع خلق و خو باعث ایجاد حس بی ثباتی میشوند.
بچههایی که در چنین شرایطی بزرگ میشوند و نمیدانند که چه چیزی انتظارشان را میکشد، ممکن است دچار اضطراب شده و دائماً خود را برای حمله عاطفی بعدی آماده کنند.
۳) مراقبت از دیگران
کودکان در خانوادههای سمی ممکن است خود را در نقشهایی بیابند که معمولاً برای بزرگسالان تعریف شده اند؛ مانند نقش مراقب، این امر آنها را وادار میکند که خیلی سریع بزرگ شوند و کودکی و معصومیت آنها را میرباید.
بر اساس اصول روانشناسی، اگر مجبور باشید از همان ابتدا نقش مراقب را بازی کنید، این احتمال وجود دارد که هویت خود را با انجام کارهایی برای دیگران پیوند دهید.
در حالی که کمک کردن خوب است، با داشتن چنین ذهنیتی این کار را بیش از حد و بدون تعیین مرزهای سالم و توجه به نیازهای خود انجام میدهید.
در این صورت، عزت نفس شما آسیب میبیند. به خصوص اگر این باور را داشته باشید که تنها در صورتی شایسته عشق و احترام هستید که بتوانید به دیگران کمک کنید.
۴) عزت نفس پایین
افرادی که در خانوادههای سمی بزرگ شده اند، اغلب در دوره بزرگسالی با عزت نفس پایین دست و پنجه نرم میکنند اگر در دوران کودکی خود مجبور بودید که با انتقادات بی وقفه کنار بیایید، همان افرادی که باید به شما عشق بیقید و شرط میدادند، باعث شدند که احساس بی ارزشی کنید.
هنگامی که متقاعد شدید بی ارزش هستید، از بین بردن این باور دشوار است. حتی در موقعیتهایی که به طور عینی موفق هستید، ممکن است دچار احساس بی کفایتی و شرم شوید.
بنابراین، اهداف بزرگ تری را برای خود تعیین کرده و اگر نتوانستید به آنها دست یابید، خودتان را سرزنش میکنید.
۵) کمالگرایی
فرزندان خانوادههای سمی میتوانند دچار کمالگرایی شوند. شاید پدر و مادرتان اشتباهات شما را به عنوان یک نقص، به جای بخشی از زندگی عادی تلقی میکردند.
بنابراین، ممکن است این رفتار باعث شده باشد که شما در دوره بزرگسالی فکر کنید که باید از اشتباهات به هر قیمتی اجتناب کرد و تلاش برای کمالگرایی یک هنجار است؛ نه یک استثنا.
تمایل به کمالگرایی همچنین میتواند ناشی از نیاز به کسب تایید یا اجتناب از انتقاد در یک محیط خانوادگی سمی باشد که در درازمدت باعث استرس مزمن و نارضایتی از زندگی خواهد شد.
۶) سرکوب احساسات
محیطهای سرکوبکننده عاطفی در دوران کودکی، بیان آشکار احساسات را برای افراد چالشبرانگیز میکنند.
روانشناسان خاطرنشان کرده اند که سرکوب احساسات یک راهبرد معمول مقابلهای است که توسط اعضای خانوادههای سمی استفاده میشود.
کودکان در چنین خانوادههایی این باور را دارند که ابراز احساسات میتواند منجر به نادیده گرفته شدن یا حتی خشونت و شرمندگی شود؛ بنابراین آنها احساسات خود را سرکوب میکنند که باعث میشود ایجاد روابط عمیق در دوره بزرگسالی چالشبرانگیزتر شود.
اگر نتوانید به طرف مقابل بگویید که واقعاً چه احساسی دارید، چگونه میتوانید به او نزدیک شوید؟
۷) مکانیسمهای مقابلهای ناسالم
بزرگ شدن در یک شرایط سمی میتواند باعث شود مکانیسمهای مقابلهای دیگری در شما شکل گیرند:
کنارهگیری از تعاملات اجتماعی به عنوان راهی برای محافظت از خود در برابر رنجهای عاطفی بیشتر
سوء مصرف مواد مخدر برای از بین بردن درد عاطفی یا مقابله با استرس
انجام رفتارهای خودآزاری در تلاش برای مقابله با احساسات طاقتفرسا یا به دست آوردن حس کنترل
صرف زمان بیش از حد در شبکههای اجتماعی یا خیالبافی به عنوان وسیلهای برای فرار از واقعیتهای زندگی ناکارآمد خانوادگی
منبع: روزیاتو
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی خواندنیها